ترانه «علی محامی»

چاپ تاریخ انتشار:

چی کار کردی با ابرا که
دل این آسمون تنگه
تو نیستی و همین یعنی
یه جای کار می لنگه

نوشتم بعد تو خوبم
هوای خونمون صافِ
نوشتم آره اما تو
میدونستی همش لافِ

به لبخندای تو عکست
دو تا چشمای من وصلِ
توی عکسن آره اما
کپیشونم واسم اصلِ

خودش آزادی اینکه که
به دیروز تو زنجیرم
چه سری داره اون لبهات؟
که تا حالا نمک گیرم

تموم عکساتو امشب
گرفتم توی آغوشم
تو این سرمای بی دستیت
نبودن هاتو می پوشم

تموم شاعرای شهر
حواست بود هل کردن؟
آخه دستای باد اونشب
کمی شالت رو شل کردن

همش میگن چرا کارون
یه دم آروم نمی مونه
نمی دونن که چون رفتی
دل کارون پریشونه

تویی که پیش اون چشمات
کم آورده شب اهواز
ببخش از اینکه پاهاتو
به دلتنگیم کشوندم باز