ترانه «حسن تافی»

چاپ تاریخ انتشار:

ترانه «حسن تافی»

دلینا


بابا - لالاکن دخترم رو دست بابا
من و تو هیچ کدوم مادر نداریم
ببین خاک خدا به این زیادی
ما باید سر روی سنگا بذاریم 


 
لالا کن دختر شبهای شعرم
بخواب آروم که فردا روز مرگه
می‌دونم تشنه‌ای اما همیشه
نصیب برگ گل باد و تگرگه
 
دلینا- لالایی می‌کنم بابای خوبم
ولی آخر چرا مادر ندارم
زبانم لال اگر روزی نباشی
سرم رو روی دست کی بذارم
 
 بابا- بخواب رو بال شعر خیس بابا
دلینا- چرا بابایی جون شعر تو خیسه؟
بابا- آخه چشمام دیگه اشکی نداره...
مدادم شعر گریه می‌نویسه...
 
نکن گریه گل خوش رنگ بابا
من و تو هیچ کدوم مادر نداریم
تو این دنیا کسی به فکر ما نیست
باید رو سینه‌ی هم سر بذاریم
 
بذار سر روی دفتر‌های بابا
که شاید خاطراتم جون بگیره
نمی‌خوام یاد خوب مادرتو
می‌ون خطهای دفتر بمیره
 
بخواب‌ای دختر دلتنگ بابا
الهی رنگ غم هرگز نبینی
بذار سر روی چشم خیس بابا
که شاید خواب مادر رو ببینی
 
 لا لا می‌گم برات خوابت بگیره
 که چشمت اشک بابا رو نبینه
الهی هرکسی چشمت رو گریوند
به خاک سرد دلتنگی بشینه
 
لالا کن دختر بارون و بوسه
بخواب رو بالش گلبرگ شبنم
زمستون با خودش مرگو می‌اره
دل بابا داره می‌میره کم کم
 
بابا- لالایی کن لالایی کن... لالایی
دلینا- بابا جونم چرا یخ کرده دستات؟
بابا- خدایا دخترم تب داره امشب
دلینا- بوی مادر می‌ده عطر نفسهات
 
بابا- خدایا دخترم داره می‌میره
دلینا- بابا جون سر روی پاهات بذارم؟
بابا- سحر شد دخترم خورشید در اومد
دلینا- می‌خوام مامانی رو یادم بیارم

پی نوشت:
 بخواب‌ای دختر شعرای خونبار
تو هم مثل دلم مادر نداری
تورا با خون دل پروردم امشب
مرا به خاک قلبت می‌سپاری؟...
حسن تافی