بذار دنیای من از هم بپاشه
اگه تو توی این خونه نباشی
تو میتونی منو از نو بسازی
تو میتونی منو از هم بپاشی
فقط خواستی بری اما یه لحظه
به فکر راه برگشتن نبودی
یه آبادی رو ویرون کردی اما
یه لحظه حتی فکر من نبودی
تموم عمرمو محکوم بودم
تو این سلول سرد انفرادی
میترسیدم که یه روزی بفهمم
بهم احساستو از دست دادی
بذار دنیا همون یک لحظه باشه
که لبخندت تو عکسا ثبت میشه
برای اینکه پیش من بمونی
دوتا دستام حرف ربط میشه
نمیخوام لحظههای رفتن تو
واسه من بدترین خاطره باشه
بذار مابین دیوارای خونه
برای دیدنت پنجره باشه