ترانه «محمد امینی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ترانه «محمد امینی»

برای فرشته‌های سرطانیِ سرزمینم

پاهات کوچیکَن، سخته باور کنم
که هر لحظه با مرگ قدم می‌زنی
درسته امیدت غروب کرد ولی
تو این سرنوشت‌و به‌هم می‌زنی


با چشمای خیست غروب‌و نبین
دلت از همین سرنوشتت پُره
یه دیوار غم روبروته ولی
توچشمات یه روز پنجره می‌خوره


بابا هدیه واست یه شونه خرید
تو این شونه رو هی نگا(ه) می‌کنی
بمیرم که می‌خوای موهات دربیاد
چقد توی خواب موتو وا می‌کنی!!


یه احساسی روی لبت هس(ت) که من
می‌تونم نفس‌هاتو معنا کنم
به پاهام تا می‌خندی می‌گم نرو
می‌خوام زندگی رو تماشا کنم


تواین برزخ شوم دلواپسیت
خدا که چشاشو به قلبت نبست
می‌بینی یه روز خوبِ خوبی عزیز
می‌بینی که عکست تو روزنامه هس(ت)

 

دلم خیلی می‌خواد توکوچه بیای
بیای باز به دوستات عروسک بدی
ببینم که سرگرم بازی شدی
ببینم رو موهات بازم تل زدی


حواسم بهت هست...!!

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692