ترانه «شبنم فرضی زاده اردبیلی»

چاپ تاریخ انتشار:

ترانه «شبنم فرضی زاده اردبیلی»

 

خورشیدهشتم

تو رو خواب دیدم ,تورویادمه

مث بغض لالاییِ مادرم

داره بوی عطرت بهم می رسه

توی خلوت کوپه ی آخرم

توروخواب دیدم ,تورویادمه

دلم کفتراتو بغل کرده بود

یه گوشه توی دفتر حاجتش

یه شاعر هواتو غزل کرده بود

دارم میرسم ,می رسه گنبدت

مسیر حرم باز بارونیه

چراحال اینجا یه جوره دیگه ست؟

چرا عشق کم نیست ؟ارزونیه ؟

ضریح تو نزدیکه راهش کمه

غریبیکه از راه دور اومده

نوشتن:(به خورشید هشتم سلام)

به پابوسی ماه دور اومده

.....

مگه دست من می رسه دست تو؟

صف زائراتو ببین ,پرشده

خودآسمونم نشسته زمین

نگا کن نگاکن زمین پر شده

می شینم همین جا نگات می کنم

کنارزنی که شبیه منه

داره غرق تو میشه ,حس می کنم

تو رو توی اشکاش صدا میزنه

یه گوشه نگاهی رو بارون زده

می دونم می دونی دلش خونه, نه؟

داره عاشقت میشه ,نذرش تویی

آخه عاشقی اینجا آسونه ,نه؟؟

یکی توی سجده ست چن ساعته
همه محرمِ صحن وسجاده ان
مث کفترات توی هفت آسمون
به گلدسته های تو دل داده ان

یه بچه کنارغم مادرش
نشسته به دستای تو زل زده
چه معصومِ ,انگاری از چشم هاش
 
به چشمای معصوم تو پل زده

.....

چقد عاشقات پاک وخوبن آقا

میذاری منم خاک پاشون بشم؟

آخه عاشق عاشقاتم شدم

فدای امام رضا(ع) شون بشم

...

سفر ...روز آخر....یه بغض غریب

نگات می کنم با نگاهِ ترم

داری دور میشی ...دارم میرسم

توی خلوت کوپه ی آخرم