1
از این روزای خالی دستمو پُر کن
شبامو رفتنِت از ماه خالی کرد
نگا کردن به قاب خالی عکسِت
دوباره حالمو حالی به حالی کرد
چقد بد شد، چقد بدشانسی آوردم
تو تنها شانس من توُ زندگی بودی
چطوری شد یهو افتادم از رونق
چطوری شد که رفتم رو به نابودی
دارم دس میکشم رو پیرهن سرخِت
دارم بو میکنم عطری که دوس داشتی
داره قد میکشه توی تنم کمکم
درختی رو که توی زندگیم کاشتی
نمیتونم؛ پاهام با من هماهنگ نیست
میاُفتم پا میشم . . . دستاتو کم دارم
دیدی چی شد؟ نگفتم بیتو دسپاچهم
میلرزم سردمه گرماتو کم دارم
یه قلب آش و لاش رو دست من مونده
غریب و آس و پاس توی لجن گیرم
دارم حس میکنم تاریکتر میشم
دارم از زندگی مزدمو میگیرم
چه حالی ! زندگی جیبمو خالی کرد
تو رو قاپید و توی صورتم تُف کرد
دلم رو کند و مثل قاصدک آسته
از اون بالا به سمت پرتگاه پُف کرد
چه رودستی بِهِم زد مرگ لاکردار
حالا با پیرهن سرخِت هماغوشم
دارم بو میکنم عطری که دوس داشتی
داری رو میکنی زخمی که میپوشم
2
داره پودرم ميكنه نبودنت
قاصدك رو روُ به تو فوت ميكنم
ميرسم به آخر هرچي كه نيست
زمينو به آسمون شوت ميكنم
تو كه نيستي نفسو ميخوام چيكار
چطوري شباي سردو سر كنم
چطوري اشكاي پا به دامنو
بي بهونهي تو دس به سر كنم
داره چنگ ميندازه بغض توُ گلوم
داره خوردم مي كنه دير شدنت
داره داغون مي كنه صبوريمو
بوي عطر ياس روي پيرهنت
حال و روزي نداره حال و هوام
خودمو از زندگي دور ميكنم
لبهي پرت تماشا ميشينم
مرگُ از سرگيجههام تور ميكنم
داره پودرم ميكنه نبودنت
آتيشم ميزنه آغوشي كه نيست
افتادم دنبال سايهي خودم
ميگم آي ديوونه جام نذار بايست
3
پشت سر بن بست مرگه
رو به رو، دراي بسته س
توي اين سكوت سنگي
چقَدَر دلا شكسته س
خوابا كابوسن و تاريك
رؤياها پاييز زردن
نگاها، غاراي وحشت
سينه ها قلك دردن
حالمو از كي بپرسم
روزامو از كي بگيرم
شبامو كجا بپاشم
قراره كجا بميرم
شاديا تنهام گذاشتن
زندگي بهم رودس زد
دلمو با سكته لرزوند
نفس خسته مو پس زد
اينجا آسمونِ دلتنگ
بارون اسيد ميباره
روي گونههاي خيسم
زخماي عميق مي كاره
من از زندگي چي مي خوام ؛
جادهاي واسه رسيدن
يه دريچه ي تماشا
چشايي واسه چكيدن
آسمونو گِل گرفتن
خورشيدُ تو پستو كشتن
كهكشوناي پريشون
گلههاي لاكپشتن
من از زندگي چي ميخوام ؛
يه نفس، كه زنده باشم
فرصتي تا كه بتونم
اشكامو تو شب بپاشم