ترانه« سالم پور احمد »

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر كلاسيك« سالم پور احمد »

1

از این روزای خالی دستمو پُر کن

شبامو رفتنِت از ماه خالی کرد

نگا کردن به قاب خالی عکسِت

دوباره حالمو حالی به حالی کرد

چقد بد شد، چقد بدشانسی آوردم

تو تنها شانس من توُ زندگی بودی

چطوری شد یهو افتادم از رونق

چطوری شد که رفتم رو به نابودی

دارم دس می‌کشم رو پیرهن سرخِت

دارم بو می‌کنم عطری که دوس داشتی

داره قد می‌کشه توی تنم کم‌کم

درختی رو که توی زندگیم کاشتی

نمی‌تونم؛ پاهام با من هماهنگ نیست

می‌اُفتم پا می‌شم . . . دستاتو کم دارم

دیدی چی شد؟ نگفتم بی‌تو دس‌پاچه‌م

می‌لرزم سردمه گرماتو کم دارم

یه قلب آش و لاش رو دست من مونده

غریب و آس و پاس توی لجن گیرم

دارم حس می‌کنم تاریک‌تر می‌شم

دارم از زندگی مزدمو می‌گیرم

چه حالی ! زندگی جیبمو خالی کرد

تو رو قاپید و توی صورتم تُف کرد

دلم رو کند و مثل قاصدک آسته

از اون بالا به سمت پرتگاه پُف کرد

چه رودستی بِهِم زد مرگ لاکردار

حالا با پیرهن سرخِت هماغوشم

دارم بو می‌کنم عطری که دوس داشتی

داری رو می‌کنی زخمی که می‌پوشم

2

داره پودرم مي­‌كنه نبودنت

قاصدك رو  روُ به تو فوت مي­‌كنم

مي­‌رسم به آخر هرچي كه نيست

زمينو به آسمون شوت مي­‌كنم

تو كه نيستي نفسو مي­‌خوام چيكار

چطوري شباي سردو  سر كنم

چطوري اشكاي پا به دامنو

بي بهونه‌­ي تو دس به سر كنم

داره چنگ ميندازه بغض توُ  گلوم

داره خوردم مي كنه دير شدنت

داره داغون مي كنه صبوريمو

بوي عطر ياس روي پيرهنت

حال و روزي نداره حال و هوام

خودمو از زندگي دور مي­‌كنم

لبه‌­ي پرت تماشا مي­شينم

مرگُ از سرگيجه‌­هام تور مي­كنم

داره پودرم مي­‌كنه نبودنت

آتيشم مي‌­زنه آغوشي كه نيست

افتادم دنبال سايه‌­ي خودم

مي­گم آي ديوونه جام نذار بايست

3

پشت سر بن بست مرگه

رو به رو، دراي بسته ­س

توي اين سكوت سنگي

چقَدَر دلا شكسته ­س

خوابا كابوسن و تاريك

رؤياها پاييز زردن

نگاها، غاراي وحشت

سينه ها قلك دردن

حالمو از كي بپرسم

روزامو از كي بگيرم

شبامو كجا بپاشم

قراره كجا بميرم

شاديا تنهام گذاشتن

زندگي بهم رودس زد

دلمو با سكته لرزوند

نفس خسته مو پس زد

اينجا آسمونِ دلتنگ

بارون اسيد مي­باره

روي گونه‌هاي خيسم

زخماي عميق مي ­كاره

من از زندگي چي مي­ خوام ؛

جاده‌اي واسه رسيدن

يه دريچه ي تماشا

چشايي واسه چكيدن

آسمونو گِل گرفتن

خورشيدُ تو پستو كشتن

كهكشوناي پريشون

گله‌هاي لاك‌پشتن

من از زندگي چي مي­خوام ؛

يه نفس، كه زنده باشم

فرصتي تا كه بتونم

اشكامو تو شب بپاشم

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692