ترانه «ميترا باقري»

چاپ تاریخ انتشار:

ترانه «ميرا باقري»

 

«ترانه بی ترانه»

دوباره می­کشن خاطره‌­ها رو

شبیه چیدنه بالای طوقی

زیره باتومه استبداد جمعه

شکسته قوزکه پای فروغی

شروعِ حادثه از یه سکوته

ازاین شبگردیه کندو به کندو

به این آزادگی که رنگه خونه

ازین صیقل به دشنه دادنه او

کجا معنی کنم حرفارو با تو

نگو گوشای دنیا خسته میشه

توو این سکانس ِ آخر هرچی باشه

نشو تسلیم بازی­‌های گیشه

تموم ِ خونه­‌هامون سینما رکس

تموم ِ لحظه‌­هامون سانس آخر

تموم ِ اعتراضامون گوزنا(گوزن‌ها)

میون ِ این سکانسای برابر

دوباره قهرمانه قصه می­‌شیم

میون ِ خاطراته عامیانه

تا وقتی قصه­‌مون عامه‌پسنده

ترانه بی‌ترانه بی‌ترانه

«یه سرباز»

یه سرباز آرزوش اینه , حصار ِ کشورش باشه

می‌خواد توو خواب و بیداری , خدا هم‌سنگرش باشه

یه ارتش توو دلش داره , توی میدون ِگمراهی

نگهبان ِ یه تاریخه , پر از حس ِ وطن‌خواهی

ازین احساس لبریزه , همین حسی که دنیاشه

توی این مرز ِ دشمن خیز , می­تونه آرشی باشه

توو عصر ِ گوله و آتیش , به پابوس ِ خطر می­ره

دل ِ مادر نمی­‌ذاره , ولی اون بی خبر می­ره

تفنگش توی دستاشه , هدف اون رو به رو دشمن

همیشه با خودش می­گه , حصاره دشمنو بشکن

ولی دستاش چرا سرده , چرا رو دوش ِ فرمانده­‌س؟

روی لب‌های یخ بسته‌­ش , وطن یه شعر ِنا خوانده‌­س...