زندگیاي که ناماش را با حرف بزرگ نوشته بودم
رفته رفته غیر قابل تحمل میشود
سوسکهاي مرده در یخچال
هراس کوچه ، شعلهي رازیانه
- چرا مرا هیچ کسی دوست نمیدارد؟
منای که ماندهام در پوچی اتاقک یک آسانسور
از طبقهي سوم به بعد چیزي به یاد ندارم
سر به شانه گذاشته، بر خود میپیچم -
اما چرا کسی مرا دوست نمیدارد؟
خویش را در حرفهاي کوچکام پنهان میکنم ...
دیدگاهها
انتخاب و ترجمه خوبي بود
ممنون. لذت بردم
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا