شعری از «ائديب جان سئور» مترجم «رامین عباس‌زاده»

چاپ تاریخ انتشار:

و اينك نتوانستم بروم

و لكن نتوانستم بروم

و بعدها نيز هرگز نتوانستم بروم

در نقطه­ ي پايانم ,

همچون ترامويي مرده در ايستگاه آخر

مجبورم كه بمانم

همه ما مجبوريم كه بمانيم

بسان گلوله در اسلحه ضامن داري

كه هيچ وقت ماشه­ اش كشيده نمي شود.