شعری از «ائديب جان سئور» مترجم «رامین عباس‌زاده»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

و اينك نتوانستم بروم

و لكن نتوانستم بروم

و بعدها نيز هرگز نتوانستم بروم

در نقطه­ ي پايانم ,

همچون ترامويي مرده در ايستگاه آخر

مجبورم كه بمانم

همه ما مجبوريم كه بمانيم

بسان گلوله در اسلحه ضامن داري

كه هيچ وقت ماشه­ اش كشيده نمي شود.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692