شعری از «امیلی استراند» ترجمه«فائزه پورپيغمبر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 


رفقا گپ می‌زنند
که دنیا عجیب معرکه است
چه خوش دارند
که شعورشان را محک بزنند
و خوش دارند
که سر در بیاورند
آن بیرون چه خبر است

من تنها نشسته
و به آرامی
سری از سر مخالفت تکان می‌دهم

وقتی چشمهایم را بسته
و در بحر دنیا میروم
پرنده ها
و زنبورها
و خوش به حالی نمی‌بینم
من جنگ و مرگ را میبینم
و هر چه که دخلش می آید

آیا این همان افسردگی نیست
که تمام وقت درباره اش شنیدیم؟

دیدگاه‌ها   

#5 فائزه پورپیغمبر 1392-06-27 20:06
تشکر بی حد از حضور خوبتون و محبت همیشه تون، مرتضای عزیز

زنده باشید
#4 فائزه پورپیغمبر 1392-06-27 20:04
ممنونم از محبتت سعید عزیز

زنده باشی دوست من
#3 سعید پرور 1392-06-27 03:23
حظ ها رفت رفیق خوب و نویسای من فائزه ی عزیز
#2 سعید پرور 1392-06-27 03:23
حظ ها رفت رفیق خوب و نویسای من فائزه ی عزیز
#1 مرتضی نام نژاد 1392-06-21 21:25
بعضی از شعر ها با آدم وجوه مشترک زیادی دارند،مثل همین شعر.....ممنونم خانم پورپیغمبر ...

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692