شعری از«خلیل رضا» شاعر جمهوری آذربایجان ترجمه«آيدين آراز»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعری از«خلیل رضا»، شاعر جمهوری آذربایجان، ترجمه«آيدرين آراز»

 


لبخندهای ناتمام
لحظه‌ای فراموش کردم
کابوس اسلحه بدست بالای سرمان را
و اینکه زندانی هستیم
قهقهه‌ای بلند کشیدم
خنده‌ای رعدآسا
چنان که آسمان مسکو را پاره پاره کرد
آتش قهقهه‌ی من
شعله‌های هستی‌ام
آب کرد یخ‌های کنج سلولم را آیا؟
" ساکت باش " شنیدم کسی گفت
این صدای خنده‌ی من بود
زندانبانم را دیوانه می کرد
زندانبان پاپاق به سر
با شکم سیر،چاق و تفنگ براقی به دوش
گفت " ساکت باش " شنیدم !
و ناتمام ماند خنده‌ام
ساکت شدم
اما می دانم خنده‌ام ممتد است
به امتداد نسل‌ها
ادامه خواهد یافت

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692