چند هایکو از «کانه‌کو تُهتا»/ ترجمه‌ی «محمدرضا ربیعیان»

چاپ تاریخ انتشار:

 

چشم‌هایش را ظهر باز می‌کند

جز بام‌ها

چیزی نمی‌بیند حشره

 

اوایلِ پاییز

بدنِ زن می‌درخشد

بعدْ رویا تمام می‌شود

 

ابرها بالای اقیانوس

قاطعانه زندگی می‌کنند

نمی‌پرسند "مردن یا زنده ماندن؟"

 

بعد از بحثی داغ

به خیابان می‌روم

و موتورسیکلت می‌شوم

 

تولِدو سرد است

اسبِ سفید

عنان‌گسیخته

وسطِ گندمزار

 

خورشیدِ سرخ

در نقاشی‌های کودکان

طوفانِ برف در بیرون

Kaneko Tohta/1919-2006