شعر"نزارقباني"/ ترجمه رامك راميار

چاپ تاریخ انتشار:

(1923-1998)


 

بر هزاران قطار سوار می‌شوم

بر سیه روزی‌ام

و بر دود سیگارم

تنها یک چمدان با خود دارم

که در آن نام معشوقکانم را می‌برم

آنان که دیروز معشوق من بودند

قطار با سرعت می‌گذرد

و در راهش فاصله‌ها را می‌جود

مزارع را درمی‌نوردد

درختان را می‌بلعد

و برکه‌ها را سر می‌کشد

مسئول قطار بلیطم را می‌خواهد

و از مقصد بعدی‌ام می‌پرسد

آیا مقصد دیگری وجود دارد؟

هتل‌های دنیا مرا نمی‌شناسند

و نام معشوقکان مرا نمی‌دانند

من قطار اندوهم

که هیچ مقصدی ندارم

و تمام ایستگاه‌ها و تمام سکوها

از من می‌گریزند