خاطرات تخت بیمارستان / مون هیسوک ( از کتاب مسیر برگ های پاییزی) مترجم «عارفه‌ سادات پورمنوچهری»

چاپ تاریخ انتشار:

arefeh poormanochehri

چطور انقدر دردناکست؟

درد قطع شدن پا در این حد است؟

فردی که نتوانستی این درد را تحمل کنی و رفتی،

این بود حسی که داشتی ؟

دیروز در مرکز درمانی ( سنتی شرقی) طب سوزنی کردم

 امروز هم در ارتپدی درمان های کششی را انجام دادم

اگر شبی باشد که انگار با مس مسوم شده باشم (نوعی مسمومیت از طریق ظرف های مسی است که مقدار مس را در بدن بیش از اندازه بالا می برد.) و به خواب نروم.

به پایم روح شیطانی نفوذ کرده ؟

در ناامیدی، از راه های شمنی ها (نوعی مذهب که در آن از گذشته ها اعتقاد به جادوپزشکی و پیشگویی از طریق روح است.)

قطع کردن پایی که درد می کرد را هم امتحان کردم

نمک درشت ( نوعی نمک کره ای) را هم پاشیدم و برکه ای از نمک ( دریاچه نمک )  درست کردم.

گردن بند صلیب که از آدم مهمی گرفته بودم را

دیدم که به پای بی حسم بسته بودند

گناه توهین به مقدسات (مسیحیت) را چند بار مرتکب شدی؟

دنیا بی خیال است و بوی بهار پیچیده است

من ، بسته شده ، تنها در این گردباد سیاه

نام آن مریضی، با تقلای بسیار به دنبالم است. (نام آن مریضی همیشه با من است.)

مترجم: عارفه سادات پورمنوچهری

 

خاطرات تخت بیمارستان / مون هیسوک ( از کتاب مسیر برگ های پاییزی) مترجم «عارفه پورمنوچهری»