ویلـیام وُردزوُرث شاعر، در کاکرموت، کومبرلند انگلیس به دنیا آمد و سومین فرزند از میان پنج فرزند خانوادهاش بود. مادرش را در هشتسالگی و پدرش را در سیزدهسالگی از دست داد و به سبب فقری که گریبانگیرشان شد خانواده از هم پاشید
و مدتها از خواهر محبوب خود، دوروتی، دور ماند. چند سال بعد تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج ادامه داد. در سال 1971 با زنی فرانسوی ازدواج کرد و سال بعد پیش از تولد دخترش به علت اختلافات فرانسه و انگلستان و نیز تنزل اوضاع مالی به کشورش بازگشت و تا سالها همسر و دختر خود را ندید. با انتشار اشعار بالادهای غنایی (Lyrical Ballads) به یکی از آغازگران عصر رمانتیک مبدل شد. وُردزوُرث از سال 1843 تا پایان عمر خود (۱۸۵۰) ، مقام «ملکالشعرای دربار» انگلستان را داشت . شعر زیر الهام گرفته از روزیست ( ۱۵ آوریل ۱۸۰۲) که وردزورث همراه خواهرش دوروتی٬ به طور اتفاقی با انبوهی از نرگس های زرد رو به رو شدند. تم این شعر گذر از احساس غم و تنهایی و زیبایی طبیعت است.
تنها و سرگردان همچون ابری... – ویلیام وردزورث
همچون ابری٬ تنها و سرگردان
شناور بر فراز دره ها و تپه ها
پرسه می زدم
ناگهان ازدحامی چشمانم را ربود
دسته ای از نرگس های زرین
کنار برکه٬ زیر درختان
لرزان و رقصان در نسیم
ماندگار٬ همچون ستارگانی که می درخشند
و در کهکشان راه شیری چشمک می زنند
آنها در امتداد خطی پایان ناپذیر
موازی با حاشیه خلیجی کوچک
می روییدند
به یک نظر دیدم
ده ها هزار نرگس
شاداب٬ به این طرف و آن طرف می رقصیدند
امواج نیز در اطرافشان می رقصیدند
اما آنها با سرور و نشاط
بر رقص درخشان امواج پیروز شدند
شاعر٬ با چنین همراهی فرحناکی
جز مسرور بودن راهی نداشت:
من خیره ماندم و چشم دوختم
اما نفهمیدم این نمایش
چه ثروتی به من می بخشد
بارها
مادامی که بر مبل نشسته ام
پوچ یا با حالی محزون٬
ناگهان در خیالم جلوه می کنند
که سعادت تنهاییست:
و آنگاه قلبم مملو از لذت می شود
و همراه نرگس ها می رقصد