یاریام کن
تا زبان خویش را
باز یابم
زبانی که واژگانش را
دوختهام؛
بر قامت تنت
و از میان تمام زنان
تنها برازندهی توست.
.
نزار_قباني
برگردان_صالح_بوعذار
-----------------
بگذار
دوستت بدارم
تا از اندوه بیکران درونم
رهایی یابم
تا از روزگار زشتی و تاریکی
بِرَهم
بگذار
دمی در بستر دستانت
بیارامم
ای شیرین ترین آفریدهها.
با عشق
میتوانم هندسهی جهان را
دگرگون کنم
میتوانم
در برابر این پریشانی
تاب آورم
.
ترجمه_صالح_بوعذار
------------
آه
صدایت صدایت!
سراسر حسرت ست؛
مثل هماغوشی
معلق میدارد مرا؛
میان پریشانی و جنون،
بر دیوارههای قلعه ی شب....
در حالیکه،
درد میکشم از عذاب زندگی،
دل تنگ توام
در حالیکه،
درد میکشم از عذاب زندگی،
بیشتر دوستت دارم!
.
غاده_السمان
برگردان_صالح_بوعذار
------------------
چشمهایت
غمین و زیبایند
چشمهایت
پیاده روی باران خوردهی وداعاند!
.
عدنان_الصائغ
صالح_بوعذار
----------------------
محبوب من
آن هنگام که،
چهرهی تو را،
میبینم
احساس میکنم
تورات،
میخوانم!
.
نزار_قبانی
برگردان_صالح_بوعذار
-------------
بانو
زمین را
برایم
مهیا ساز
تا آرام گیرم
من تو را،
تا مرز محنت دوست دارم!
.
محمود_درویش
برگردان_صالح_بوعذار
----------------------
ای زنی که دوستش میدارم
زنی که
اگر پا بر هر سنگی بگذارد
چشمههای شعر را میجوشاند
زنی که در رنگ پریدگیاش
تمامی اندوه درختان را،
بر دوش میکشد
خوشا تبعید!
اگر با هم باشیم
ای زنی که خلاصه میکند:
تاریخ مرا،
تاریخ باران را...!
▫️▫️
اندوه
کسی را نکشت
اما
ما را از همهچیز،
تهی کرد.
محمود_درویش
برگردان_صالح_بوعذار
-------------------------
هر بار
تو را
بعد از فراقی طولانی
بوسیدهام
احساس کردهام
نامهی فوری عاشقانهای را
در صندوق پست سرخرنگی
نهادهام.
نزار_قبانی
صالح_بوعذار
---------------------
و آن هنگام که
تو را
درون خویش کشتم؛
نمیدانستم
که خودکشی کردهام.
غادة_السمان
ترجمه_صالح_بوعذار