بانوی من
غمگین مباش
روزگار خمیدهی شکستخورده
و خفاشان حفرهها
باقی نخواهند ماند
و فردا،
زمین فریاد میکشد
میبینم که
طوفان میآید و
آتشفشانهای در بند،
منفجر میشوند
و صبح
این مهمان تبعیدی از وطنم،
سر خواهد زد
منتشر
و جاری خواهد شد
فردا،
همانگونه که آرزو کردهام،
تو را دوست خواهم داشت
بیهیچ ترسی
یا زندانی
یا بارانی.
شعر «فاروق جُوَیدَه» مترجم «صالح بوعذار»