شعر «اولين بار نيست كه رقص كنان مي ميرم» شاعر «اوزگه سونمز Özge Sönmez» ترجمه: نيما يوسفي و تورگوت ساي «Turgut Say»

چاپ تاریخ انتشار:

zzzz

اينك وطني هستي در قفا كه بمباران شده است

و هنگامي كه برگشته به عقب مي نگرم خانه هاي قلبم فرو مي ريزند

و باغچه ها پاركها و خيابانها دور مي شوند

و آن روز آفتابي پاييزي -همان روز كه اولين بارت ديدم- با سرعت در پشت سرم مي ماند

و ترسها ميانمان سدي مي شود

به مانند قهرمانان تو خالي

جدايي ها با سرعت رشد مي كنند

و مرم تو انگاري چيزي را جشن مي گيرند

كف زدنها و بيرقهاكه در باد تكان تكان مي خورند

و انگار مردم چيزي را لعنت مي كنند

مشتها كه گره مي شوند و فرياد مي كشند

مجسمه ها بر پا مي شود

مجسمه ها فرو مي ريزد

مترسكها واقعي است

واقعيت خود مترسكي است

آن دم كه همه چيز با دروغ

محكم به هم گره مي خورد

به مستاجري مي ماني

كه با عجله از خانه بيرونش كرده اند

به مستاجري مي ماني

كه جار و پلاسش را در خيابان به حراج گذاشته اند

ببين من اينجايم در آينه اي كه نگاهش مي كني

بيا و نگاهي راز گونه ام بينداز

زيرا آن كه مي بيني تو هستي!

و گوري ارزان بياب

اگر بگويم بميريم نخواهي آمد

چرا كه گربه اي داري كه همه چيز را چنگ مي زند

و آنانكه گربه اي دارند بي اجازه نمي توانند بميرند

دارند قلبم را بيرون مي كشند بدادم برس

اگرچه بار اولي نيست كه رقص كنان ميميرم

و اين هم درست است كه بارها زنده شده ام

و حيله گران را خيط كرده ام

به تو از دور نگريستن

به آن مي ماند كه وطني كوچك شده و پاره پاره را از دور بنگري

و اين بيشتر از هرچيزي غمگينم مي كند

شعر «اولين بار نيست كه رقص كنان مي ميرم» شاعر «اوزگه سونمز Özge Sönmez» ترجمه: نيما يوسفي و تورگوت ساي «Turgut Say»