غروب که شد می گریزم و به تو پناه می آورم
با لمس توست که میز به دریا بدل می شود؟
دست های توست که جانوران را دور می کند؟
از جنگل نا مرادی هام.
زمان ما در این جا دو سه روز بیشتر نیست
چه روز ها که اسباببازی هایمان را شکستند
ما هم کودکان قشنگی بودیم در دل باغها
یا شبیه قزل آلا بر تن آبها
تسکین یافتن از کمترین ها عادتمان شد
چه کنیم اگر پولی نداریم
وقتی شرابمان ته کشید
می رویم زیر باران
کیست که با بوسه زیبا نشود.