چهارشعراز «وین کوین او جیبوایی(شاعرکانادایی)اتاوا» مترجم «خالدبایزیدی(دلیر)»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:

khaled bayazidi

عمرفصل ها

به پایان خود رسیده‌اند

 

گاهی که 

سالهای زودگذر

به جا پای زمان راه افتاده‌اند

ما درباره 

زنده خواهیم شد

تا اینکه بار دیگر درآن

فصل‌ها که می‌آیند ومی روند

به همدیگربرسیم

2-

مدت‌های طولانی است

که به شب می‌اندیشم

چشم‌هایم همچون

دوستاره سوخته شده‌اند

که چه خورشید

دوباره و

سه باره

همچنان نورمی افشاند و

غروب می‌کند

3-

هیچ دوست ندارم

باردیگر

فرصت این رابیابم

که باز

به دنیا بازگردم

گرچه شیفتهٔ خیلی از:

چیزهایش شده‌ام

اگر این مجال رابمن بدهند

که دوباره برگردم

همه چیز فرق خواهدداشت؟!

ویا اینکه خود

آن چیزهای رامرور می‌کنم

که انجامشان داده‌ام

اما هرگز!

دوست نخواهم داشت

که دوباره انسان راببینم:

که از زندگی زجربکشد؟؟!!

4-

عشق بازی را بمن بیاموز

مرا به آن ته کوچه ببروبگو:

تنها وتنها برای تو

خواهم زیست

بمن ترانه خواندن بیاموز

همه چیزرا بمن بیاموز

بمن بگو:

چرا رنگ آسمان ابی است؟

بمن بگو:

من تنها از آن توام

خندیدن را بمن بیاموز

بمن یاد بده برگردم

بمن بگو:

چرا جهان نوین است و

بمن بگو:

تنها از آن توام

بمن نفس کشیدن بیاموز

بمن یاد بده

که چگونه گریه کنم؟

بمن بگو:

چرا دوست داشتن

رنگ اش آبی است؟

گلم!

من عاشق توام

چهارشعراز «وین کوین او جیبوایی(شاعرکانادایی)اتاوا» مترجم «خالدبایزیدی(دلیر)»