ترجمه شعری از «آتا اول بهرام اوغلو» مترجم «آیدا مجیدآبادی»

چاپ تاریخ انتشار:

aid

بهار

صورتم را به سمت ابر ها بالا می گیرم

و دعا گونه زیر لب پچپچ می کنم

با پرنده ها و علف ها شسته می شوم

با نسیم، با بهار

خورشید پلکهایم را گرم می کند

آه! به خورشید بهار اعتمادی نیست

در رؤیا به سر می برم یا حقیقت است؟

هم هستم و هم نیستم

در یک شهرک جنوبی، در قهوه خانه ای ساحلی

با پیچ و تاب بی پایان سنبل ها

اینجا و تنها با خودم

می توانم اینگونه عمرم را سر کنم

هرگز پرنده ای را از زبانش نبوسیده ام

شاید روزی بتوانم ببوسم

شاید روزی من هم چون نسیمی

از فراز سنبل ها وزیدن بگیرم

می خواهم قلبم را با یک روز تابستانی در هم بیامیزم

و در چهچه پرنده ای از نو زاده شوم.

ترجمه شعری از «آتا اول بهرام اوغلو» مترجم «آیدا مجیدآبادی»