ترجمه شعری از «مایا آنجلو» مترجم «فاطمه باقرزاده»

چاپ تاریخ انتشار:

fatemeh bagheradeh

من میدانم پرنده اسیر چرا آواز می خواند

پرنده ای آزاد پشت به باد می ‌پرد

و در مسیر رود پرواز می‌ کند
تاهمان مقصد همیشگی
بالش در نور نارنجی آفتاب غوطه می‌‌ خورد
  و آسمان را از آن خود می‌داند
پرنده ای دیگر اما اسیر قفسی تنگ
نمی بیند هیچ جز میله ها
بال هایش چیده شده و پاهایش بسته ‌‌
و به این خاطر حنجره اش را برای آواز خواندن باز میکند
پرنده ی اسیر می‌ خواند و آوازش هراسناک است،هراس از آنچه که نمی شناسد
اما آرزویش را به دل دارد
آواز او را  از فراز آن تپه ی دور می‌ شود شنید
چرا که پرنده ی محبوس،از آزادی  می ‌خواند
پرنده ی آزاد در فکر نسیمی دیگر است
در فکر بادهای مساعد
که از میان درختان می‌ گذرند
در فکر کرم های چاقی است
که در چمنزار روشن منتظرند
 و آسمان را از آن خود می‌داند.
پرنده ی محبوس اما بر سر گور آرزو‌ها می ‌ایستد
سایه‌اش فغان کابوس‌ شبانه را فریاد می‌کشد
بال هایش چیده‌ شده و پاهایش بسته‌‌
و به این خاطر حنجره اش را برای آواز خواندن باز میکند
پرنده ی اسیر می‌ خواند و آوازش هراسناک است،هراس از آنچه که نمی شناسد
اما هنوز آرزویش را به دل دارد
آواز او را از فراز آن تپه ی دورمی‌شود شنید
چرا که پرنده ی محبوس،از آزادی می‌خواند.

ترجمه شعری از «مایا آنجلو» مترجم «فاطمه باقرزاده»