زنده باد انقلابی که جاز با خودش آورد / جان یوجل/ مترجم آیدا مجید آبادی

چاپ تاریخ انتشار:

زنده باد انقلابی که جاز با خودش آورد / جان یوجل/ مترجم

 

کسی نماند

گلها خمیده باز می شدند

چراغ ها کج و کوله بودند

نمی توانستم از پله ها بالا بروم

سقف کوتاه بود

سیفون کار نمی کرد

نه می توانستم برینم

نه می شد بشاشم

بهار یک مبارز مرده

در یک واحد آپارتمانی منتظر ماندم

منی که انتظار را دوست ندارم

از آن رو که انتظار برایم عذاب آور است

عصبانی ام می کند

در حال انتظار، در ایستگاه های قدیمی قطار

به عنوان یک کمونیست پیر

صدای تن تن گیتار

دوباره آدمم می کند

آدمی که یک هو حوا شود در هوای بلاتکلیفیست

در حالی که زیبایی هایشان با بهار نزدیک می شود

دوستانم این نوازندگان جاز

البته که یک بادام تلخ پیدا می کنند

و ما زندگی را دوباره می سازیم

این ریتم ذهرمار

و این آکورد

همگی مان در انقلاب زندگی حضور نداریم

زنده باد انقلابی که جاز با خودش آورد