سه شعر از يحيي كمال بياتلي (احمد آگاه) ترجمه «نيما يوسفي و تورگوت ساي»

چاپ تاریخ انتشار:

سه شعر از يحيي كمال بياتلي (احمد آگاه)ترجمه: نيما يوسفي  و تورگوت ساي

 

*(به ترکی استانبولی: Yahya Kemal Beyatlı) با نام اصلی احمد آگاه (۲ دسامبر ۱۸۸۴، اسکوپیه، امپراتوری عثمانی - ۱ نوامبر ۱۹۵۸، استانبول، ترکیه) نویسنده، شاعر و سیاستمدار ترک بود.

تابستان گذشته

تابستاني رويايي بود كه با ياد تو پر شد

هر لحظه اش، هر رنگش و لذت هر شعرش

هنوز باغچه ها مالامال از نواي گوشنواز توست

اگر روزي آن تابستان دور را بجويي در ذهنش

در اعماق آبهاي خليج بنگر خواهي ديد

در آنجا باقي است هنوز شبي از شبهايش

مهتاب و گل سرخ و چهره زيبايت

و ماندگار است هنوز آن رويا در سر جايش


 

 

در حسرت يار

 

نشستم در آنجا به تنهايي و غمناك

 

كجايي تو اي يار و آن روزهاي تابستان كجاست؟

 

هر سحرگاه همصحبت بوديم در تپه ها

 

تو كجايي و آن تپه هاي روشن در هنگام فجر كجاست؟

 

شب شد و خورشيد در خط افق از نظر نهان شد

 

و آن عابر تنها چون رويايي وارد شهر شد

 

من ماندم در آن دور دست و روزي كه پشت سر ماند

 

من و تنهايي ام چون شبهي در آنجا ماندگار شد


عصر رندان

در افق عصر بي بازگشتيم ديروقت است بسيار دير

اي تو آخرين فصل عمرم، هرطور كه ميخواهي بگذري بگذر

بازگشت دوباره به اين ايام اگرچه ممكن نيست

وليكن آنگونه خيال كردن و دل خوش بودن شيرين است

و گشود بالهاي بزرگش را بر خلاء آسمان

و درها كه بسته شد به روي آفتاب درخشان

و اين باغچه ها ماند در هنگام غروب

شب مي آيد و همه جا مي شود در دل آن پنهان

اي دل يا در شوق يار خراب شو و يا در عشق او بسوز

باشد بر سر گورمان لاله برويد و يا گل رز