متولد سال 1948 در شبطین، روستایی واقع شده در شمال لبنان است. در اواخر سال 1988 به استرالیا مهاجرت کرد و تا به امروز در آنجا سکونت دارد. با روزنامه ها و نشریه های عربی که در بیروت، لندن و پاریس چاپ میشد همکاری داشت و آثار خود را به چاپ میرساند. تا به امروز از ودیع سعادة دوازده مجموعه شعر منتشر شده که برخی از آنها به زبان های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی و... ترجمه شده است.
کلمه ها و نوشته های او همچون رودی سرشار از زندگی جاری میشوند؛ به موجوداتی زنده تغییر یافته و تکامل پیدا می کنند. انسان، محوری است که مکان، زمان و وقایع در اطراف آن شکل میگیرند. کلمه ها فراتر از خود میروند و زیبایی و زشتی لا به لای سطرها گذر میکنند. زیبایی معمولا به هیات رنگ سفید یا دود نشان داده میشود و زشتی را با خاطره ها و فکر و خیال هایی که در آن نهفته است، نمایان میسازد. در شعر او انسانیک قهرمان است و با اینکه به جریان آرام زندگی تسلیم میشود اما از یقینیات دوری میکند؛ او تنها نیست؛ موجودی متحرک در محیطی ساکن است. گزینهی غرق شدن در دریا، آب یا قطرهی اشکی، در ذهن او بسیار میگذرد. غرق شدن برای او راهی است جهت خلاصی از زندگی و سوال های دیگر و یا اینکه خودِ زندگی در شکلی دیگر است.
"راه خانه"
این راهی ست که به خانه میرسد، گفت
و راه را رفت
گام هایش را با ماه دوردست پیدا میکرد
راهش را با خاطره ای پیدا میکرد
و گاهی میبویید گل هایی را
که در دو طرف مسیر خانه اش بودند.
گفت راه این است و راه را رفت
وقتی که ماه ظاهر میشد گام برمیداشت
و وقتی که ابر آن را میپوشاند گم میشد،
اما راه این است، گفت
و بوی گل هایی که در خاطرم مانده راه را به من نشان میدهد
و راه را رفت
و راه را رفت
و راه را رفت.
"فریاد"
میخواهم داستانی بنویسم دربارهی فریاد برخواسته از دهان شخصی که داشت میمُرد،
در فضا پخش شد و سپس در جستجوی او بازگشت
فریادی که میخواهد بازگردد به دهانی که از آن خارج شده
به رَحِمش، چشمه ی خشک شده اش
میخواهم از فریادی بنویسم که به صاحب از دنیا رفته اش باز میگردد و میداند چه میخواهد بگوید
و چه میگوید این فریاد به جَو زمین
"گَرد"
عابرانِ زودگذر زیبایند
سنگینی سایه هاشان را به جا نمیگذارند
و اندکی گَرد شايد
که به سرعت ناپدید میشود