جائی که نور
همچون کاکلی مواج
در نسیم ملایم ،روی چمن های سبز،
آرام به آغوش من بیا.
این دنیا را،
و بد و خوب را،
ورنج بیشمار من در جنگ را ،
رد پای سایه های خاطرات را
درافق سرخ یک روز تازه
فراموش می کنیم
جائی که نور دیگر برگ را تحریک نمی کند،
از غم ها و رویا ها اثری نیست،
جائی که شب ،آرام است،
بیا تورا
به تپه های طلائی می برم .
زمان ساکن ، رها از سن وسال
درهاله نا پیدایش
بالا پوش ما خواهد بود