هر گاە نسیمی می وزد ...
لبخندی بر لب پنجرە
نقش می بندد.
2
دهانت هیچ گاە
رە بە خانە دلت نمی برد
زیرا هرگز ،
حرف دلت را نمیزند.
3
قفس هنوز هم
دلتنگ پرندەای است
کە صبحدمی بی خدا حافظی
پرید و تنهایش گذاشت.
4
خورشید
هر چهار فصلش خزان است
زیرا هر روز
دستە دستە برگهای زرد نور
از او باریدن میگیرد.
5
بە دور منگر
نگاهت را نزدیک کن مادرم
بهشتی کە می خواهی
زیر پای توست