1-
این سپیده دم!
جبهههای جنگ
درآرامش وسکوت
بسرمی برد...
انگارجنگجویان مشغول خواندن
آن کوتاه نامههای اند
که زنهایشان
برای سرزنششان فرستادهاند؟؟!!
2-
آژیربلندگوهای جنگ
فراخوانی برای مردم است
ازدروغگویی سرودها؟؟!!
3-
سربازی گمنام را
اسیرنمودیم
نامهای عاشقانه را
ازجیبهایش درآوردیم
همه تعجب کردیم!!
بدون آن که به متن نامه به اندیشیم
درخودنجوانمودیم
که شاید...روزی مانیز
اسیرشویم
وآنان جیبهایمان رابگردند؟؟!!
4-
درجبهه های جنگ ایم
زنهایمان هیچ...
جواب تلفنمان رانمی دهند
شاید...چنین میپندارند
که روزی جنگ را
باآنان نیزآغازکنیم؟؟!!
5-
قراربراین است
سپیده دم
حمله کنیم
امامن!
نگران اینم که عکس ات
درجیبهایم ...
غرق درخون شود
6-
جنگ یعنی:
دوتخته سنگ
روبروی هم ...
زبان حال همدیگررا
هرگز! نفهمیدن؟؟!!
7-
جنگ!
حقیقتی است
آمیخته از: شوخی تلخ
8-
درمیان نبردجنگ
تن به تن
روبروشدیم
بااین علامت میشناختمشان
که عقربه ساعت دستیشان را
به سال 1437
بعقب برگردانده بودند؟؟!!
9-
مابینمان تنها!
چندوجب خاک بیش نیست
اما صدها کیلومتر
کینه ودشمنی بهم داریم؟؟!!
10-
لوله تفنگ را
نشانه سینه رقیب ات کردهای
وتو!
دلی راازطپش بازمی داری
که صدهاکیلومتر
ازجبهه های نبرد دورتراست؟؟!!
11-
ازآن سوی سنگرها
دشمن به مانگاه میکند
تاکه بداند:
که چقدردرنده وخشمگین ایم؟؟!!
12-
توچه می گوئید:
همرزمم!
بیاسنگرهاراترک گوئیم...
اکنون درآن جا
کودکی چشم به انتظار
برگشت پدراش است؟؟!!
13-
می باست ازباغچه نورسشان
نوههای جنگ را
باترانه وموزیک عادت دهیم؟؟!!
14-
جنگ میتواند:
نام هزاران جنگ جورا
ثبت کند
اماهرگز! قادرنخواهدبود
نام کسی را
پاک کند؟؟!!
15-
درجنگ!
مادروخواهررقیب شان را
لخت وعریان میبینند...
اما مادروخواهرخودشان را
دست به دعاونیایش
بسوی خدامی بینند؟؟!!
16-
جنگاوران!
دستهایشان ازفولاد
چشمهایشان ازآتش
پنجههایشان ازیاقوت
پاهایشان ازطلا
وعقل شان از: بی قیمتترین...
اشیاءجهان؟؟!!
17-
درخوابهایم!
سرزمینم...
آزادشده بود...
اگرکه همه
خوابهای اینچنین ببینیم؟؟!!
18-
رمزامشب مان!
نام توبود
دوست میدارم
تاسپیده دم
جنگ ودرگیری باشد
تاکه بیشتر...
آوازشیرینی نام تورا
درگوشم زمزمه کنم؟؟!!
19-
ازمیدانهای جنگ!
به خانهام برمی گردم
چه جای شرمساری است
که برای گردن بلورین دخترم
مدال گردن بندفشنگی را
به هدیهاش برده باشم؟؟!!
20-
جنگ برعکس همه داستانها
داستانی طولانی است
نادانان!...
ازشروع اش میخوانند
اما اندیشمندان!...
ازپایان اش؟؟!!
21-
هیچ لازم نیست!
نگران باشم...
ازسرنوشت کشتیهای جنگ
مادام اینکه!...
ازرودخانه مستمندان میگذرد؟؟!!
22-
تشکرجلاد!
ازمیان همه هموطنانم
تنهاتو
شاهدی بودی:
برای «برادر» میهن پرستم؟؟؟!!
23-
درجنگ!
مستمندان سرزمینشان را
باخون خریدارند
ودردوران صلح نیز...
آن رابه «نان» میفروشند؟؟!!
24-
درجنگ میتوانیم:
به همه چیزباندیشیم...
به غیرازخودمان
25-
سری به خانوادههای همرزم شهیدم میزنم:
هیچ چیزی ندارم...
که درمیان شان بگذارم
به غیرازشعری از: آزادگیشان؟؟!!