زاده شده در 1542 در فنتيورس Fontiveros، اسپانيا، ژان ده يپس آلوارز Juan de Yepes y Alvarez، فرزند بازرگاني توانگر بود. پدرش در جواني از دنيا رفت، با دور ماندگي از مادرش يكه برآمد. ژان، در 18سالگي، به مطالعهي يسوعيون پرداخت و در 1563 به جرگهي راهبان كرملي Carmelite Order پيوست. مقدر بود در 1567، ژان با سن ترزا اويلا St. Teresa of Avila عارف مسيحي ديگري ديدار كند، و در اصلاح نظام ديني راه او را پي گرفت. در 1568، ژان و سه راهب ديگر در آلونكي زندگي راهبانهي سختگيرانهاي را پيش گرفتند. در ابرام بر تعهدشان به تنگدستي پابرهنه ره ميپوييدند. وي نامش را به ژان ده لا كروا تغيير داد. از برادران پيشينش عداوت ميديد چون نظم سختگيرانهاش را همچون انتقادي از تنآسايي خود ميدانستند. در 1576، او را دستگير كردند و به زندانش افكندند. آن قدر بود كه در طي دوران زندانش، ژان بيشتر شعرهاي بديع و باركبينانهاش را سرود. وي در 1591 درگذشت.
شب كبود جان
بر فراز شبي كبود
تبدار از عشق در شوريدگي عشق
(آي مخمصهي ناشاد و شاد!)
ره سپردم، كسي مرا نديد،
5دور از خانهام آنجا كه هر چيزي بود.
***
شباهنگام، ايمن از ديدرس،
و كنار نردبان اسرارآميز، در جامهي بدل،
(آي مخمصهي ناشاد و شاد!)
شباهنگام، و پنهاني،
10دور از خانهام آنجا كه همه چيز آرام بود.
***
شبِ خجستهي سرگردان،
در خفا، آنجا كه هيچ كس نميتواند پرسوجويم كند
و نه چيزي ميبينم؛
بدون چراغي يا رهنمايي،
15در قلبم مياندوزم آنچه ميسوزانَد پهلويم را.
***
آن روشنايي مرا ره ننمود،
روشنتر از درخشش نيمروز،
آنجا كه خوب ميدانستم يكي
به انتظار آمدنم بردباري ميكند؛
20جايي كه او مسكن ميگزيند، شايد هيج كس جز او منزل نخواهد گزيد.
***
آي شبي كه مرا ره نموديازين قرار،
آي شب دلانگيزتر از طلوع، آي شب،
آي شبي كه ما را به هم رساندي،
دلداده را به ديدرسِ دلداده،
25دلداده را همنشين دلبر در وصال سرخوشي!
***
بر فراز سينهي پرگلم
سراسر براي او، و سواي او براي هيچ كس ديگر،
آنجا آسايشي شيرين ميسپردم
به يكي دلبرم؛
30 سدرها بادزنان ميدميدند بر آنجا.
***
هنگامي كه هواي جنبان نخستين
وزيد از برج و نظرش را به يك سو جنباند،
دستش، با پروايي شريفانه،
مرا به يك سو چرخاند،
35و حواسم يكسر در پيكرم تباه شد.
***
همه را پس آنگاه به فراموشي دادم،
گونهام بر او كه براي رسيدنم آمده بود؛
همه باز ماندند، و خود نبودم،
به كناري گذاشتم دلواپسي و شرمم را
40در ميان زنبقها، و به فراموشي سپردمشان.