چند شعر از: خالدبایزیدی (دلیر) برای کودکان گرسنهٔ جهان

چاپ تاریخ انتشار:

چند شعر از: خالدبایزیدی (دلیر) برای کودکان گرسنهٔ جهان

 

1-

کودکی!

بامداد رنگی

آسمان رسم می‌کرد

برای پدر

که درطرح رهایی

به بند

افتاده بود

..................................

2-

ازنردبان

بالامی رفت کودک

تابرای مادر

چندتایی

ستاره بچیند

....................................

3-

کودک!

نامه ای را

که به خدانوشته بود

به پستچی داد!؟

....................................

4-

«واکسی»

من دستان چرکین کودکی را

که واکس می زند

و اندوه‌اش را

درکفش‌های این و آن

پنهان می‌کند

تافردادوباره...

درشان بیاورد

آنگاه که سکه‌هایش رامی شمارد

می‌بوسم

..................................................

5-

«کودکانه»

تمام اسباب بازی هامان

پلاستیکی بود

آنگاه که کودک بودیم

وچه جدی

اسلحهٔ پلاستیکی را

درسنگرمی چکاندیم

اینک اسلحهٔ کودکان

هنوزپلاستیکی

اما ازآن ما

واقعی است؟!

..............................................

6-

گونه‌هایم را

باسیلی

سرخ می‌کنم

کودک ام می‌گوید:

باباچه زیباست...

گونه‌های سرخ ات؟!؟!

..........................................

7-

کودک ام!

سرخ ای گونه‌ام را

که یادگارسیلی است

به گل

تعبیرمی کند

............................................

8-

«سمینار»

درسمیناری

ضمن ضیافت شام مفصلی

مدافعان حقوق کودک

ازکودکان گرسنه ای سخن گفتند

که همان شب

گرسنه خوابیدند؟!