شعری از«حسن دینامو» مترجم «خالدبایزیدی(دلیر)»

چاپ تاریخ انتشار:

بغرید ای تفنگ ها!
من هنوزآهنگ صلح
وسرود سرورانگیز آزادی بزرگ را می خوانم
ای تانک ها! کشتزاران شخم زده را ویران کنید!
ای گلوله ها! با تگرگ خویش شکوفه های ظریف درختان پرمیوه را
درهم ریزید!
من هنوزخون زیبا و گلفام خویش را
نثار شب می کنم
من شاعرآزادی بزرگ سرورانگیز
هنوز سرود بزرگ صلح را می خوانم!
فریاد شعرهای من
شاید از سوت کارخانه ها بلندتر نباشد
اما ای آزادی جاویدان پهناور!
من می خواهم شاعر تو باشم
من می دانم که تنها در زیر درختان تو
می توان آسود
من می دانم که تنها در پشت میزتو
می توان خورد و نوشید
من می دانم که تنها پرندگان تو
سرود صلح را می خوانند
من می دانم که تنها ستارگان تو
به جهان خسته آدمیان آرامش می بخشند
من می دانم که تنها درخیابان های تو
که بسان کهکشان می درخشند
بشرمی تواند مفهوم جهان رادرک کند
من می دانم که تنها درخانه آفتابی تو
می توان به خواب رفت
ورویای شیرین ترازعسل دید
ای دریانوردان اقیانوس های تازه!
من به شب شما با روشنایی وآهنگ های پرستاره ام
مستی میوه های تند گرمسیری را می بخشم
بگذارید تنها در روی عرشه کشتی شما
سرخود را به طناب های کلفت نمک آلوده تکیم دهم
و دربرابرامواج خروشان
سرود صلح را بخوانم...