11 تانکا از پنج شاعر ژاپنی/ ترجمه‌ی مصطفی دهقان

چاپ تاریخ انتشار:



(1)

در اين نيمه‌شب

كه حتي بودا

براي ديدن رويا به خواب رفته است

چه كس دزدانه

ناقوس معبد را به صدا درمي‌آرد؟


(2)

درعمق چشم‌هاي خواب‌آلود بوداي بزرگ       

سرزمين‌هاي باستاني ياماتو

مه آلود

هستي خود را دارند.

Yaichi Aizu/1881-1956


(3)

رو به مرگ

مادري كه در كنار دارم

ساكت باشيد صداها! ساكت!

صداي قورباغه‌ها از برنجزاران دور

تا بهشت شنيده مي‌شود.


(4)

ابرهاي بهاري

حوالي نيمروز

در كنج آسمان به هم مي‌رسند

در نيزاراني دور و بي‌آب

آشيان گرفته‌اند

غازهاي وحشي.


(5)

 شب‌تاب بامداد

كه ميان علف‌ها مي خزي!

هستي من

چه كوتاه خواهد بود.

مگذارهرگز كه بميرم


(6)

(درعزاي آكوتاگاوا [نويسنده‌ي ژاپنی])

مگس ارديبهشت ماه

با بال‌هايي شفاف

بر ديوار مي‌نشيند

بي‌رنگي بال‌هاش

اندوهناكي‌شان.

Mokichi Saito/1882-1953


(7)

چه دور مي شود

آن مرغابي وحشي

ميان موج هاي شامگاهي

بر اين درياي متلاطم

كجا، تنهايي خود را مي جويد؟


Mikiko Nakagawa/1897


(8)

با بال‌هايي كه ديگر

هرگز باز و بسته نمي‌شوند

پروانه‌اي در روشناي روز

تنها قدري ناچيز از زمين جدا خواهد شد

بارها و بارها.


(9)

دريا و زمين يخ بسته‌اند

در سرماي اين شب

صدايي به گوش نمي‌رسد،

تنها درون من

چيزي باقي‌ست كه يخ نمي‌زند.

 (10)

چون سرزميني در دور‌دست

زندگي آدمي

به چشم نمي‌آيد

و در اين باد پاييزي

سياه‌آلود

قطاري به پيش مي‌غرد.


Fumi Saito/1909


(11)

پس از مرگ من نيز

از برگ‌هاي درخت جوان خرمالو

چونان همين روز

صداي ريزش باران

شنيده خواهد شد.

Taeko Tkaori/1912