شعر"ريموند كارور"/ ترجمه محمدرضا ربيعيان

چاپ تاریخ انتشار:

1938-1988

 

 

ترس از دیدن ماشین پلیس توی مسیر

ترس از به خواب رفتنِ شبانه

ترس از به خواب رفتن

ترس از برخاستنِ گذشته

ترس از پر زدنِ حال

ترس از تلفنی که در سکوت شب زنگ می‌زند

ترس از رعد و برق

ترس از نظافتچی خانمی که بر گونه‌اش خال دارد

ترس از سگ‌هایی که می‌گفتم گاز نمی‌گیرند

ترس از تشخیص جسد دوست مرده

ترس از نگرانی

ترس از ته کشیدن پول

ترس از زیادی داشتن، هرچند مردم باور نکنند

ترس از تاریخچه‌های روان‌شناختی

ترس از دیر شدن و ترس از قبل از دیگران رسیدن

ترس از دستخط بچه‌هایم روی پاکت‌های نامه

می‌ترسم قبل از من بمیرند و احساس گناه کنم

ترس از زندگی کردن با مادرم، وقتی من و او پیریم

ترس از پریشانی

می‌ترسم امروز با یادداشتی ناخوشایند تمام شود

ترس از بیدار شدن برای پیدا کردنت، وقتی دیگر نیستی

ترس از عاشق نبودن و به اندازه‌ی کافی عاشق نبودن

ترس از مرگ

ترس از زندگی طولانی

ترس از مرگ

تمامش را گفتم