درجزیرهاي کوچک هم
زمین کشت خواهدشد
باآوازِچکاوكها
***
باصداي حشرهها
برخی آواز میخوانند
برخی نه
***
آرام شدن براي خواب
و خمیازه
باگربهاي که بیرون درحالِ عشقبازيست
***
چرخهي روزگار
زمانهاي تباهیده
وشکوفهي گیلاس همهجا
***
درلحظه واپسین
قلم مو پروازکرد
به ترسیمِ چهرهي پدر
***
شبِ تابستان
دوستاره
درحالِ نجواکردن
برگورِدخترم،سیروزپس ازمرگش
فرو ریختنِ طوفان
برگلهاي سرخ
اودوست داشت چیدنِ آنهارا
***
آغازشدنِ بهار
و من
که دیگرپنجاهساله شدهام
***
شسته شدنِ هنگام زایش
شسته شدن براي مرگ
چقدراحمقانه است
***
پرسیدم چندساله است
پسري درکیمونوي تازه
پنج انگشتِ کشیدهاش ران شان داد