چند شعر ترجمه از «کیارنگ علائی»

چاپ تاریخ انتشار:

ريموند روزليپ

جعبه آبرنگم را باز نمی‌کنم

وقتی چشمم می‌افتد

به رنگ‌های تپه پاییزی

 

 

بوسان

 

خنکای دیوار

 

خواب قیلوله‌ی ظهر تابستان

 

چه لذتی دارد: پاهایم را به آن

 

می‌چسبانم

 

 

گري گي

 

بی‌کار می‌شود

 

پیرزن کف‌بین

 

در بارش ناگهانی باران

 

و مشغول می‌شود با

 

ناخن‌های حنا کرده‌اش

 

 

مارتين شيا

 

گنجشک‌ها آواز می‌خوانند

 

در راهروهای کشتارگاه

 

 

ايسا

 

1.

 

در بینی تندیس بودا

 

گنجشک کوچکی

 

لانه کرده است

 

2.

 

بیا پیش من

 

با هم بازی می‌کنیم

 

گنجشک کوچک بی‌خانمان!

 

 

لي گورگا

 

1.

 

گیلاس کوهستانی

 

از این شاخه به آن شاخه

 

جای خالی عکاس

 

2.

 

نمازگزاری ساکت

 

در مسجد

 

فقط صدای پنکه سقفی

 

به‌گوش می‌رسد

 

 

الن پيزارلي

 

1.

 

ریسمان پوسیده

 

همچنان می‌کشد

 

سورتمه را

 

2.

 

دانه‌های ریز برف

 

سر می‌خورند روی شیشه شکلات فروشی

 

کمی بعد هوا تاریک می‌شود

 

3.

 

بی‌هیچ پولی در جیب‌هایم

 

می‌روم به خیابان

برف را که می‌توانم تماشا کنم

 

 

ليروي گورمان

صدای چرخ خیاطی او در گوشم

صدای باران در گوشم

می‌شنوم

و حواسم پرت می‌شود

از کتابی که داشتم می‌خواندم

یک صفحه برمی‌گردم به عقب