هایکوهایی از "ایما فون بودمرزهوف"/ ترجمه‌ی علی عبداللهی

چاپ تاریخ انتشار:

 

1.

یخ تن می‌رهاند از جویبار-

زلال می‌درخشند از ژرفای جو

طلای تیره‌گون سنگ‌ها.


2.

توفان می‌توفد بر بام

تگرگ بر پنجره می‌کوبد-

بی‌صدا برمی‌آید روز.


3.

دیری التماس می‌کند توکا-

همین که ماه می‌آید لب فرو‌می‌بندد.

آیا پاسخش را داد ماه ؟


4.

ماه تمام می‌درخشد امروز

قورباغه‌ها بلندآواتر شده‌اند

در برکه‌ای که بازمی‌تابدش.


5.

بگذار زندگی کنم لک‌لک عزیز–

این همه قورباغه هست

برو یکی دیگر را بخور.


6.

جلوی گودال بایست-

رنگین کمانی تنها

بر آن طاق زده است.


7.

شب. همهمه ها فرومی‌خسبد.

اکنون بلدرچین پروا می‌کند

که در قفسش آرام بخواند.


8.

ابرهای سبک ِ پرگونه می‌گذرند.

بنگر ماه را

که می‌پروازد همراهشان.


9.

بر فراز آب‌های عمیق

عنکبوت‌های خرد می‌دوند

خشک پا.


10.

در باغ غریبه یاسمن می‌شکفد

جلوی دروازه

عطرش را فرو‌می‌دمم من.


11.

برفبارگلبرگ‌های یاس

چشمه را سپید کرده است-

آب هم خوشبوست حتی .


12.

راه‌های جنگلی شبنم‌زده

درخشان ، پیش رویم تن می‌گشایند-

حتی قطار هم باز‌نمی‌ایستد.


13.

ابرهای درخشنده

چه نزدیکند به من- دور‌، چه دور

در پس آن ماه.


Imma von Bodmershof/ 1895-1982