شعری از «ناظم حکمت» مترجم «حامد رحمتی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعری از «ناظم حکمت» مترجم «حامد رحمتی»

چشم هايت‌،

چشم‌هايت‌، چشم‌هايت

چه در زندان

چه در مريض‌خانه

به ديدارم بيا

چشم‌هايت‌،

چشم‌هايت‌، چشم‌هایت

سرشار از آفتاب‌اند،

آن سان که کشتزارانِ آنتاليا

در صبحگاهانِ اواخر ماه مي

چشم‌هايت‌،

چشم‌هايت‌، چشم‌هایت

در برابرم بارها باریدند

خالي شدند

چون چشم‌هايِ درشتِ آن کودکِ شش ماهه

اما يک روز هم بي‌آفتاب نماندند.

چشم‌هايت‌،

چشم‌هايت‌، چشم‌هایت

بگذار خمار آلوده وُ

خوشبخت بنگرند ،

و تا آن جا که باور دارند

دلبستگي انسان را

به دنيا بنگرند،

که چگونه افسانه‌اي مي‌شوند

و زبان به زبان مي‌چرخند

چشم‌هايت‌،

چشم‌هايت‌، چشم‌هایت

بلوط زارانِ بورصه‌اند... در خزان

برگ‌هايِ درختانند

بعد از باران تابستان

و در هر فصل وُ

هر ساعت... استانبول‌اند

چشم‌هايت‌،

چشم‌هايت‌، چشم‌هایت

روزي خواهد رسيد

محبوبم!

روزي فرا خواهد رسيد

که انسان‌ها

با چشم‌هايت، یک ديگر را

خواهند نگريست

با چشم‌هاي تو

خواهند نگريست.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692