شعر آزاد«اسماعيل مهرانفر»

چاپ تاریخ انتشار:

 

شعری از کتاب بلوک باشی اسماعیل مهرانفر، نشر نیماژ 1392

ما دو نفر بودیم

که بعد از ظهور پهلوی

و هجمه‌­ی قشون روس

ما را برداشتند

این طرف و آن طرف کردند

و ما همان دو نفر بودیم که بودیم

پدران­‌مان کمونیست

و مادران­‌مان خانه‌­دارانی نجیب

و پیش می­‌رفتیم

تو را به پنجاه‌­و­هشت

مرا به شصت

و در خویش فرو می­‌رفتیم

اختلافی نداشتیم

بس که دل از پنجاه و هشت برده بودی

میلش نمی­‌کشید یک سال‌ه­ات کند میلش نمی­‌کشید

اما تو آرام نمی‌­گرفتی

باید به شصت

و به تشکیل من ­می‌­پیوستی

و از همان سال­‌ها

دو نفر بودیم

تو به اصرار طهران بزرگ شدی

تو به اصرار طهران عاشق شدی

اگر چه سخت بود

اما باز

دو نفر بودیم

مرا توی قوطی کبریت

منتظرم می­‌گذاشتند

که روزی به سطحی زبر کشیده شوم اما

تو نبودی که بسوزیم

تو خشک شده بودی

سطحی زبر شده بودی

و مرا نم گرفته بود

و ما دو نفر بودیم

اما رطوبت

کار خودش را کرده بود