شعر آزاد«مريم غفاري»

چاپ تاریخ انتشار:

 

ساعت اختراع بيخودی­ ست!

وقتى مُدام

نبود تو را

هشدار مى­دهد؛

در بستر خاطرات رنگ و رو رفته

تنهايى­ ام كِش مى­آيد،

چند سالى­ست

اين عقربه ­هاى تنبل

ايستاده ­اند روى ساعتِ رفتنت

2

در جغرافياى ذهن تو

من

تنها زنِ زيباى جهانم!

با لبخندهاى ممتد

و لب­ هاى بسته!

و چشم‌هايى كه عشق را

در تاريخ مردانگى جستجو مى­كند