1-
هرشب
قسمتی از من
در استكانی چای سرد میشود
و قسمتی ديگر
پشت ميز تحرير
با حلقههای دود مفقود
كسی كه روبهرويت نشسته
قسمتی نگران است
كه نمیتواند حرفهايش را كامل كند
به روزنامههای صبح خبر بده
در ستون گمشدهها بنويسند
آن كس كه مرا در مرزهای خود خواهد يافت
پيش از تحويل به پليس مهاجرت
به تو بازگرداند.
2-
گنجشكها
از ساختمان وزارت جنگ
میترسند
و به آدمها كه روی نيمكت پارك
روزنامه میخوانند
نزديك نمیشوند
زنبوری وحشتزده
به كندو برمیگردد
و شيرينی زندگی
در گلوی تانكها میسوزد
پروانهای كه روی مگسك تفنگی نشسته
فكر میکند
سهم عشق از خيابانهای مسلح
تنها گلوله است.
دیدگاهها
هرشب
قسمتی از من
در استكانی چای سرد میشود
و قسمتی ديگر
پشت ميز تحرير
با حلقههای دود مفقود
.....
شعر دوم هم خوب ولی مضمون تکراری داشت تقریبا شعار جدید این روزها
شعر نخستتان عجيب با واژگان يكي از شعرهاي من هماهنگ است... دوستش دارم نه به اين خاطر بلكه بخاطر ارائه خودتان فراي قالب و پيوند. ممنون
شعرهای خوبی بودند .
خلاقیت تصویری زیادی توشون موج می زد،
زبان خیلی خوبی داشت،
اما شعر اول از نظر تصویر ذهنی به نظرم از هم گسیخته بود، انگار سه شعر کاملاً متفاوت بود، بندهای شعر ارتباط تصویری زیادی نداشتن با هم، و خب اگه اون انسجام رو می داشت، می تونستم بگم یکی از بهترین شعرایی بود که تو این مدت خوندم!
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا