شعر آزاد«ابوذر افشنگ»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

اﺑﻮﺫﺭ ﺍﻓﺸﻨﮓ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺑﻬﻤﻦ ﻣﺎﻩ 1360 ﺩﺭ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﺗﻨﮑﺎﺑﻦ ﻣﯽ ‌ ﺑﺎﺷﺪ . ﻭﯼ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺮﻓﻪﺍﯼ ﻭ ﺟﺪﯼ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ 1378 ﻭ ﺍﺯ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﻫﺮﺍﺗﯽ ﺗﻨﮑﺎﺑﻦ ﺁﻏﺎﺯ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﻃﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺷﻌﺮﯼ ﭼﻪ ﮐﻼﺳﯿﮏ ﻭ ﭼﻪ ﺳﭙﯿﺪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺍﺩﺑﯽ،ﻫﻨﺮﯼ ﺍﺳﺖ. ﺁﺛﺎﺭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻧﺸﺮﯾﺎﺕ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﺑﻪ ﭼﺎﭖ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﭼﺎﭖ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ .ﺍﺧﯿﺮﺍ ﺩﻭ ﺍﺛﺮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺷﻌﺮ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ365 ﺻﺒﺢ ﺳﻼﻡ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽ ﺑﻬﻤﻨﯽ،ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻗﯿﺼﺮﺍﻣﯿﻦ ﭘﻮﺭ،ﺷﻔﯿﻊ ﮐﺪﮐﻨﯽ ﻭ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺳﺮﺷﻨﺎﺳﯽ ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺯﺑﻪ ﺑﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﻣﻬﺪﯼ ﻣﻮﺳﻮﯼ ﻭ ... ﺑﻪ ﭼﺎﭖ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﻓﺸﻨﮓ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻭﯾﺮﺍﺳﺘﺎﺭ ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺷﻤﯿﻢ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﺪ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺷﻌﺮ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻭﯾﺮﺍﺳﺘﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ است.ﻭﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻣﺮﺑﯽ ﺁﻓﺮﯾﻨﺸﻬﺎﯼ ﺍﺩﺑﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﻧﻮﻥ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﻓﮑﺮﯼ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻭ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ، در زمینه شعر کودک نیز با مطبوعات و بخصوص سروش کودکان همکاری داشته است دو شعر از او را با هم می خوانیم

1

سوسکی که همه جا را از بر است

از راههای فاضلاب شنود می کند!

به سیگاری می رسد که آتش میگیرد

به اتاقی که دود بلعیده و در گریه ها سرک می کشد

و فرار را مثل نیفتادن چهارپایه و کش نیامدن طناب

از اتاق به خیابانی که کرکره های روز را پایین کشیده محال می کند!

سوسکی که پیاده روهای شب را وجب می زند

تمام هفته را رهن می کند در اتاق

تا ترس در خیابان همسایه ها

و بسته شدن پنجره ها از ارتفاع آپارتمان ها بالا نرود!

در بزاق خیس سگهای ولگرد که برای جر دادن زبان دراز کرده اند

سوسکی که مثل چرت زدن نیمروزی در پارک مشکوک است

همیشه جمعه آورده و تعطیلم کرده است!

2

کرکره ها پایین کشیده می شوند

و این گربه که کز کرده و مدام خمیازه می کشد

تعطیل...

گیرش انداخته ایم و فکرهای بدی توی سرمان است...

جمعه،بازاری خلوت است که تنوع می خواهد

پس بی خیال مشتری ها

یکی دایره می شود و دوره اش می کند

دیگری فندک

آن یکی بنزین

روانی تر از همه منم و گر می گیرم

بلند نمی شود و آتش را با پنجه میلیسد

مثل ماهیان آزادی که میدانند خزر هرگز به آبهای آزاد راه ندارد

دیدگاه‌ها   

#3 ناشناس 1394-04-22 04:55
اما کاش کمی تقلیدش کمتر بود
#2 ناشناس 1394-04-22 04:52
خوب مثل همیشه
#1 صادق آل موسوی 1393-03-02 03:47
درود برشما

جیغ می زند
همسایه
نیمروز ترین گرما را
در چرت تابستانی تجربه می کردم
با کدام اشتباه
هیاهوی همسایه
تا پاسیوی ما می آمد
تمام رعشه
برشیشه میلرزد
وقتی در باز شد
جنازه غریبه ای
از شاخکهای سبیلش
آویزان بود

......
آشنا زدایی شعر را زیبا می کند
شاعرانگی شما مستدام ..............

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692