شعر سپید«باقر یگانه»

چاپ تاریخ انتشار:

 

عنکبوت ها

1

با چهار چشم مترصد،نشسته ای آن جا،که طعمه کی از راه می رسی؟با چهار پای دیلاق

مرا روی کمرگاهت سوار کن،آویزان شو از تارهات

2

تمام زاویه ها،در اشغال شماست

تمام حیات این خانه مال شماست

هر جا که می نگرم ،نشسته اید،آویزانید،ودارید هوای این خانه را تنفس می کنید

خرمگسی دارد می آید تارهای شما را به باد دهد

3

کنار گوش شما،عالمی بی نمود،نمود دارد،

عالم شنیدن جریان حیات در اندام ها

عالم دیدن سکون خلسه آورتان

از جهان های کناری،به جهان شفاف شما پا می گذارم

4

با آرشه ی حیرت بر تارهاتان آهنگی را می نوازید مادام.

چیزها،معطوف شمایند،

کیهان ها گوش حواس به شما سپرده اند

5

هم اینک،ذهن هایی تخیل می کنند ما را،

دست هایی برای ویران کردن تارهای ما، می آیند،

و تخمک های ما،جایی بر باد می روند

6

احساس می کنم عنکبوتی در هوای بالای سرم،

اشک می شود و می بارد

احساس می کنم عنکبوت ها در اشک های عالمیان شناورند

احساس می کنم عنکبوت ها،به خلایی خصوصی می برند مرا

7

گوشه نشین لحظه های انتظار و مرگی

مرگ،کی،کجا، تکاپوی شما را پایان می دهد؟

کی به زندگی های دیگر بر می گردید؟

این راه ها به کجا ختم می شوند،این دهان ها

چه قصه هایی را تکرار می کنند؟

.و حال،عنکبوتی را با مشت،نقش دیوار کرده ام و،از او می پرسم

.شما اصلن هم نشین های خوبی نیستید

8

نام هاتان را فراموش کرده ام،

.به خواب هاتان، خیره ام

9

عنکبوتی را از پا، پیش چشم هام می گیرم،

خیره در چشم هاش می شوم،هاش می شوم،

.و آن گاه از سمتی که سمتی نیست،منظره از دست می رود

ای نیستی ی حاضر چیزها