شعر آزاد«مهرنوش قربانعلي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

 

برزخ بازي


برزخ است

ضربه‌اي فرود مي‌آيد بر دومينوي روياهام وُ

فروپاشي

ترس را بر دامنم مي‌ريزد

خالي مي‌شود

زيرپايم

پشت خاطره‌هايم

چهارستون قابي

كه دست‌هامان را درهم گرفته بود

 

تصادف

ضربان قلبم را

پخش مي‌كند بر تكه‌هايي

كه بي‌جهت پراكنده مي‌شوند

 

چرخش لبخندم

اوقات درهم دامنم

روزهاي وارفته در كوتاهي

بغض كرده‌اند

 

دست‌هايم چرخ مي‌خورند

عقربك‌ها را از آوار بيرون مي‌كشم

اعداد را دوباره مي‌چينم

تك تك

 

تيك تاك

چرخ مي‌زنم

تاوان عجيبي دارد

وقتي رويايي

از حرفش كوتاه نمي‌آيد!

 

دیدگاه‌ها   

#4 صادق آل موسوی 1392-07-03 19:39
درود برشما
این عابر
بیهوده این جا راه نمی رود
لابد گمشده ایست
گمشده ای دارد
گمشده ای گم کرده
هر سرگردانی را برگِرداین کوچه هاپرسه میزند
از پلاکهای درب خانه می پرسد
آشنا از آن طرف آیفون تصویری تعقیب می کند
کنار این جوی ها
درخت به درخت... نشانی میخواند
ولگرد نیست
اگر کناری نشسته پایش را دراز می کند
پول ندهید
گدا نیست دستش را شکسته آویزان به چانه اش برای تفکر
جابجا میکند جایش برای جای کارتن
نه ... کارتن خواب نیست
موهایش ژولیده
اگر سلمانی دیر می رودو حمام برای سینه پهلویش ضرر دارد
حال اگر میلرزد و خاکستر سیگارش آویزان شده ، کنترل ندارد
مگر می شود معتاد باشد
خوب عالیجناب کت وشلوار هیتلر به تن دارد
... به شما کاری دارد
این گوشه خوابیده ...بگذار بمیرد....
#3 حسین میری 1392-05-16 03:15
تاوان عجیبی دارد وقتی رویائی از حرفش کوتاه نمی اید .......
چهارستون قابی که ..............
ازون تیپ کارائی که بعد از پایانش هم مخاطب هم راوی و هم خود شعر با یه حس زیبائی مواجه میشن !!!

کار خوبی خوندم دست مریزاد
#2 آیدا مجیدآبادی 1392-05-13 01:12
دوست عزیز سلام
شعر زیبایی خواندم با فضا سازی های قوی و تعبیرات جدید، به خصوص قسمت بخش پایانی شعر که می توان گفت شاه بخش شعر نیز هست.
اما فکر می کنم این عناصر زیبای شعری درست در متن شعر جا نگرفته اند و در حقیقت می شد با کمی دقت و به کارگیری حس عمیق زنانه آنها را در خود شعر حل کرد، درست مثل اینکه شما در آرایش از رنگهای بسیار زیبا استفاده می کنید ولی این رنگها خوب در هم ادغام نشده اند و تک تک زیبا به نظر میرسند..
موفق باشید!
#1 محمد علی حسنلو 1392-05-11 17:26
این شعر و نحوه ی اجرای آن به همراه فضاسازی یک اتفاق که از تصادفی می گوید

نشان می دهد که شاعر چگونه توانسته از اتفاقی نابهنگام شعر خوبی بسراید .

تصادف

ضربان قلبم را

پخش مي‌كند بر تكه‌هايي

كه بي‌جهت پراكنده مي‌شوند


من چگونه گفتن و سهم شاعرانگی را در این سطرها بسیار پررنگ می بینم .


چرخش لبخندم

اوقات درهم دامنم

روزهاي وارفته در كوتاهي

بغض كرده‌اند



سپاس خانم قربانعلی گرامی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692