1)
و ما گفته بودیم آخر پاییز !
موهای ما همچنان سهم هیچ دختری نیست
و کسی به راه خودش!
جز موهای سفید من در چند سالگی
پس باید صبر کنیم به افتخار مشتی برگ زرد
و دختری مو بور که قصد سفر ندارد این روزها
گفته بودیم
همچنان زیر دندانهای تو سیب خواهم ماند
اگرچه یک پیر مرد نخواهد و به افتخار مشتی برگ زرد
پاییز به این زودیها
موهای ما را پس ندهد به هیچ
پس به تو فکر مخواهم کرد و یک پیر مرد
به اجبار سهم روزهای تو باشد
که من عاشق آن دستت بودم که دستکشی نداشت
و نخندیدی یک روز و نرفتی
و نخندیدیم یک روز و نرفتم و آخرش که میروم
تا این که آسمان موهای سفید بارید
من به خیالات یک گربهی احمق گفتم میخ روی سنگ
2)
تو با آب رفته افته باشی / بسیارها
وگرنه صبح دوشنبه
به رویای یک خودکار تنها خندیده باشی
و معشوق بگذرد از کنار تو بی خیال تر از یک تانک عجیب
بگذرد از کنار تو به اندازهی رودی در عراق / کهنه
کهنگی از عراق برخاسته کسی چه میداند؟
جز زنی زیبا که یک مرد کور را
وگرنه صبح دوشنبه
از خواب بر نخاستهایی / هیچ نخواستهای جز یک مرد کور را
که با شعرهای شاعری جوان قدم میزند
کسی چه میداند و تو با آب رفته باشی
وبسیارترها هم از تو دورند بسیار
که هنوز زنی زیبا چیزی نگفته هیچ!
و تو مانده ایی و یک میز عصبی / مشکوک / عصبی
ناچارن به رودها فکر میکنیم
و احساس میکنیم که چقدر دلمان یرای یک موشک عزیز تنگ است
و موهای یک زن که در بچگی به ما خندیده بود
کسی چه میداند
و گرنه صبح دوشنبه
من به آب زدهام عجیب / لخت / عجیب
دیدگاهها
عجب می دانم
همه گفتنها برای دوشنبه باشد
من با همه شنبه ها دعوا دارم
.. این رطوبت
از خوابهایم شروع می شود
رویاهای خیس
آرزوهای ..دم کرده
پیرمردی مچاله
باچشمان وزغ کرده
این چروک خشک
برای پلاسیدن نای ندارد
هیچ ایرادی بر زنبور نیست
مگر موهای مشکی حس گزیدن ندارد
مطلب تراوش حس انسان دوستی است
پیرمرد هرروز صبح
آب تنی را دوست دارد
.
ببخشید...
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا