شعر آزاد«پريا ابراهيم زاده»

چاپ تاریخ انتشار:

شعر آزاد، شعر كلاسيك، پريا ابراهيم زاده، انجمن ادبي، كانون فرهنگي ، ادبيات، داستان، مقاله‌، نقد

 

 بلوغ

 

 کسی در من بی‌قرار است

کسی که کودکی یادش نیست

روزگاری مادرعروسک‌هایش بود

روزگاری مادرپدراش

وشاید روزی هم مادرِ فرزندانش شود!
کسی که فکر می‌کند چیز دیگری ست

به زخم‌هایش نمک می‌پاشد

تا رویشان سر نخورد!

 


 

 “چیزی نمانده

 

 

سی سالگی نزدیک است،

من،

زودتر از تو کوچکی دنیا را فهمیدم.

ما

از کاسه‌های هم آب می‌خوریم،

یک روز تو،

یک روز من.


 

استعاره

 

نه این فراموشی نیست،

به کلمات تو دستبرد زدن است تا حرف‌های مهربان را گفته باشی.

یادت باشد!

در زندگی حرف‌های کوچکی هست

که اگر نزنی

و کارهای کوچکی هست

که اگر نکنی

کلِ بازی را فقط باید تاس بیاندازی!