شعرآزاد«مصطفي فخرايي»

چاپ تاریخ انتشار:

 

چندهایکو از مصطفی فخرایی

 

برق چشمان گربه‌ای                                                  

پیرمرد

عصایش را می‌یابد

 

*

 

درخت

با آخرین برگش

می‌افتد

 

*

 

رد پایی آشنا

خمیده کرده

سروها را

 

*

 

از بیم باد

به کرکس پناه می‌برد

گنجشک پر شکسته

*

 

تکیه داده

به درخت

باد ولگرد

 

*

 

به خواب رفته‌ای

مادر

و تا همیشه بیداری

 

*

 

چراغ سر کوچه را می‌شکند

پچ پچه‌های

دو سایه

 

*

 

در برگ‌ها پنهان است

مرگ

ای برگ !

 

*

 

کلاغ‌ها هم پریدند

آه

مترسک تنها!

 

*

 

برف سنگینی

روشن کنیم

منوچهر آتشی را

 

*

 

کاغذ پاره

دربه در

دنبال باد

 

*

در آتش می‌اندازد

پاهای چوبی‌اش را

خسته از رفتن

 

*

در جیب خالی‌اش

مشتی از خاک وطن

سرباز اسیر

 

*

 

می‌خندی

شمارش اعداد را

می‌اموزم از دندان‌هایت

 

*

 

نشست

پرنده با تمام غصه‌هایش

شاخه شکست

 

*