خانم هاویشام
من را یادت رفت،
"آرزوهای بزرگ" را که یادت هست؟
خانم هاویشام؟
تصور کن
زن جوانی را
با لباس توری سپید
که سالها منتظر بماند
و موهایش
به رنگ دندانهایش بشود
لباس عروسش
رنگ زرد کهنگی به خود بگیرد
از انتظار بپوسد
یار در دنیای دیگری باشد
من را یادت رفت؟
دنیای بیگانهی من یادت بماند
تصور کن
در این دنیا
هیچ زنی
نمیخواهد
در انتظارت
"شالی به درازای جادهی ابریشم" ببافد
*شالی به درازای جادهی ابریشم نام کتابی از خانم مهستی شاهرخی است.
ماساژ روغن های معطر
خستهای
و من دستهایی را میشناسم
که از زندگیهای زیادی گذشتهاند
با بدنهای زیادی غریبگی کردهاند
خواب آرامش را تجربه کردهاند
شبهای زیادی چشم به راه ماندهاند
هوس دستهای دیگری را در سر پروراندهاند
روزهای زیادی را بهانه گیری کردهاند
و حالا
بعد از تمام این سالها
به تو رسیدهاند
تنِ تو بیقرارِ آرامش است
و من
دستهایی را میشناسم
که حریص یک تن خستهاند...