مهدی حسین زاده

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر اول


 عقل توی کله ام نیست و هی می زنم به در هی به دیوار

عقل توی کله ام نیست و دهان پدر باز می شود برای  فحش

عقل توی کله ام نبود و دختر همکلاسی آوار می کند دانشکده را روی سرم روی

همکلاسی ام که منم  بدون ذره ایی عقل که مادر تاب نیاورد زمستان بلندتر از سپیدی موهایش را

در های باز بسته می شود باز بسته می شود باز

و عقل توی کله ام نمی آید و خیابان شکل رفتن من نیست

که تومی  آیی و لب هایت را می کاری  روی لب هام

بدون عقل بدون نداشته ام از تو با برگه های کلاس و ماتیک پاک شده روی برگه ها

قرص ها می نشیند جای سیگار و الکل می پرد از سرم می پرد از تمام بازی ها و بچه ها 

که من بودم می نشینند وسط هال  توپ پلاستیکی می ترکد روی صورت خواهرم

بنفش می شود قرمزمی شود  مثل لب هام مثل آژیر وقت خوابیدن مادر و کم می آورد                                                               پدرم روبروی آمبولانس

وقتی  باد خاک را می تکاند از سنگ ها و صورت ها

تا بهشت زهرا تشیع می شوم  زیر اشک و مادرم می خوابدمثل برف توی پیاده رو ها

به شکل امروزیم شبیه شده ام  شبیه تر به پدرم شبیه تر به عکس روی دیوار و

همکلاسی آوار می کند تمام دنیا را روی سرم

 برگه ها    

صداها      

پاک می شود از سنگفرش خانه مان

چند بار بگویم که خسته ام چند بار تف کنم به دیوار چند بار نام لعنتی ات را فراموش کنم                                                                

و باز سر سطر از اول عاشقت شوم

بگو چند هزار بار  بگویم که عقل از سرم پریده است

و از این قرص های لعنتی کاری بر نمی آید ..........


شعر دوم

 

جمعه خر شده افتاده توی هال

ورق پاره ها را بر می زنم

پرتم می کند برق  چاقویی که کشیده است

جمعه دیوانه ای است که از دارالمجانین فرار کرده

توی ورق پاره ها نام تو می زند بیرون می چسبد به شماره های تلفن

صدای نازکت ریش می شود توی گوش تا مغز استخوان جیغ می کشد

صورت پدر گم شده توی ورق پاره ها تکه ای از سر برادرم با نیمتنه ی مادر یکی شده است

کله ی بیرون زده از کادر م  دست بریده  پاهای لاغرم چسبیده به درخت  25 سال پیش

که خرد شد و رفت توی شومینه

موهای مادرم  از لای شانه می کشم عطرش را می برم توی سینه ام

رژ لب ها توی آینه      

لب های مانده در عکس     

دوستت دارم های تکه تکه شده

جمع می شود توی جمعه ای که مثل سگ افتاده توی خانه

 جمعه نام  معشوقه های من است

نام زندگی پاره پاره شده ی کف اتاق

توی دستمالی که بسته ام به سرم می چرخد

لای روزنامه ای که از حرف های عصبی پر شده است

یک نفر می زند بیرون از عکس خودش که شکل منست 

 و صدای جیغ تیر می کشد توی استخوان زهر می شودتوی چشمی که مرا قد  مترسک مزرعه ی                                          

  پدر بزرگ مسخ کرده است

 


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692