شعر اول
خیابان را به زیر سایه ات بگیر
که سخت ترسیده است
از این همه نور
من به تمام فرشته های بال دار و سپید
مشکوکم
بپوشان مرا در برهنگی ات
فرشته ی من
تاریکی کن
شعر دوم
همیشه چیزی هست
که مثل خوره مرا می جود
همیشه راهی وجود دارد ، برای نرفتن
شعری می خوانم
تاریکی را سنگ می زنم
و تمام راه های نرفته را
دشنام می دهم
و زنی نشسته با سایه هایش
بافتنی اش را می بافد و
آدامس می جود