علی جهانگیری

چاپ تاریخ انتشار:

 

 

شعر اول

 

 

 

 

خیابان را به زیر سایه ات بگیر

که سخت ترسیده است

از این همه نور

من به تمام فرشته های بال دار و سپید

مشکوکم

بپوشان مرا در برهنگی ات

فرشته ی من

تاریکی کن

 


 

 

شعر دوم

 

 همیشه چیزی هست

که مثل خوره مرا می جود

همیشه راهی وجود دارد ، برای نرفتن

شعری می خوانم

تاریکی را سنگ می زنم

و تمام راه های نرفته را

دشنام می دهم

و زنی نشسته با سایه هایش

بافتنی اش را می بافد و

آدامس می جود